پارت صد و سوم

زمان ارسال : ۲۰۶ روز پیش

ساعت از سه ظهر گذشته‌بود.سوز سرما در همه‌جا پیچیده‌بود.باد هم‌چون گرگِ پیر و فرتوتِ جامانده از گله؛ زوزه‌ی مرگ را در ساختمان‌های نیم‌تمام سر داده‌بود.دیگر صدای تیراندازی به گوش نمی‌رسید! با آن وجود امیرسام و بردیا لحظات نفس‌گیری را سپری می‌کردند! امی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید